پاسخی كوبنده به ادعای ....... «دين شما رونوشتي از دستگاه خودكامه “معاويه” و بازتوليد” خوارج” در دنياي مدرن است»
آخرين فراز خطبهي 108 نهجالبلاغه بسيار پندآموز است
“علي”، امام نخست شيعيان در كنايهاي آشكار به دستگاه قدرت معاويه و بنياميه به مسلمانان هشدار ميدهد كه «جامهي اسلام بهمانند پوستين وارونه پوشيده شده است». اشارهي روشن و شفاف علي به قدرتي فاسد و خودكامه است كه ميكوشد تمامیت¬خواهی خود را تا مدينه و ديگر بلاد اسلامي نيز گسترش دهد و در اين راه خود را تنها «قرائت رسمي دين» ميخواند. در اين قرائت “ضدبشري” از دين همهي ديگران و حتی خاندان پيامآور اسلام از هرگونه تفسير و برداشت دين منع ميشوند و تنها تريبون رسمي دين، بیت رهبری شام است. كار اما به اينجا نيز پايان نميگيرد و تماميتخواهي حكومت پس از قدرتسالاري بر تمامي سرزمين اسلام به آنجا ميرسد كه چندين سال پس از علي و جنگ صفين، فاجعهي كربلا رخ ميدهد تنها به اين سبب كه “حسين” تن به «بيعت» نميدهد. فاجعهي كربلا به راستي، فاجعهي برنتابيدن مخالف است، فاجعهي پيشرفت استبداد است و به روشني نموداري را رسم ميكند از تكامل يك ديكتاتوري؛ دستگاه قدرت در ابتدا تنها صلح حسن را ميخواهد، وقتي پا گرفت، ديگر به خاموشي گزيدن حسين نيز اكتفا نميكند كه ميخواهد او را به تأييد خود وادار سازد و چون حسين به چنين ذلتي تن نميدهد، حكم «ارتداد» از شام ميرسد و آن آتش شعله ميكشد كه 1400 سال است، هيچ آبي آن را فرو نمينشاند. دعاوي تكقرائتي بودن دين و رسميت دادن به خوانش ضدبشري دين اما همچنان تداوم دارد و انقلاب 57 ايران نيز اسبابي را فراهم كرد كه اين چالش از كشورهاي عربي به مهد تمدن ديرين پارسي نيز كشانده شود. پس از انقلاب، ساختار حاكم، دين را توشهي خود ساخت و در اين راه به قرائت خود رسميت بخشيد اما كنكاش ديني را مجاز برنشمرد. پس از سي سال اكنون ما با ديني روبهرو شدهايم كه بيشتر باورهاي ارزشمند انساني خود را در سايهي نقض گستردهي حقوق بشر از سوي قدرت ديني از دست داده و گويي كار به آنجا رسيده كه نه تنها مخالفان و منتقدان را به بند و زندان ميسپارد كه در سالهاي اخير به سكوت دگرانديشان و حتی روحانيوني ديني روشنفكر نيز رضايت نميدهد. نمونهها در همين ماههاي اخير بسيارند. برخورد با هواداران آيتالله منتظري، جلوگيري از برگزاري بزرگداشت مهندس فقيد مهدي بازرگان، حصر نسبی خانگی آیت الله وحید خراسانی، حمله به مسجد آیت الله دستغیب و هماكنون واكنشي توهينآميز و همهجانبه عليه سخنان روشنگرانه عبدالله نوري. اما منتظري چه ميگويد، بازرگان نماد كدام ديدگاه ديني است يا وحید خراسانی بر كدام پاشنهي آشيل دست گذارده كه چنين مورد هجمه قرار ميگيرند؟ آيا آزادي مردم كه بنيان سخنان اخير وحید خراسانی است يا سرزنش تخريب گورستانها كه قانوني ديني است، برخلاف دستورهاي روشن دين اسلام و هر ديني ديگري است؟ آيا قرائت مهدي بازرگان از دين كه عمر خود را در پژوهش قرآن گذارند، ميتواند خارج از چارچوب ديني باشد كه با نشر آن به هر شكل مخالفت ميكنند و آيا سخنان اخير عبدالله نوري در ستايش آزادي، دموكراسي و مخالفت با ديكتاتوري و استبداد چنان خالي از ملاكهاي ديني است كه او را با ابوموسي اشعري و خوارج مقايسه كنند؟ در پس اين هجمه البته اين پرسش بنيادين شكل ميگيرد ؛ اسلامي كه آقايان از آن دفاع ميكنند، چه شباهتي به حكومت علي و چه تفاوتي با دستگاه قدرت معاويه دارد!؟ هر چه مينگريم، اين رفتارها را در مدينهي علي نمييابيم. امروز عبدالله نوري را به سبب ستايش دموكراسي و ارج گذاردن راي مردم در تريبونهاي قدرت لعن و نفرين ميكنند اما مگر نه آنكه علي جز به خواست مردم، رهبر نشد. آيا زماني كه سه خليفه بر مسند حكمراني نشستند، اين علي نبود كه راي مردم را پذيرفت و در خانه نشست و آيا اين دموكراسي نيست، همان چيزي كه بردن نامش، به وحشت قدرتمداران امروز منتهي ميشود؟ و اما امروز چه كسي از دين خارج است؛ آن كه هر شكل رفتار غيرانساني و دور از مدنيت خود را (کشتار جوانان، تجاوز به اسرا، اخراج اساتید منتقد، حمله به مساجد علمای روشنگر و...) به اسم دين انجام ميدهند و به مانند اصحاب نهروان چنان رونماي دين را گرفته كه جوهرهي دين را فراموش كرده و از بنيان آن غافل¬اند يا كساني كه دين را به شكل امروزي خود تفسير ميكنند و بنيانهاي دين را ملاك دينداري ميدانند، نه پيشاني پينه بسته را. آنها كه امروز در پاسخ به چند سخن كوچك عالمان ديني چنين خشمگينانه نهيب ميكشند و خود را مركز هستي و تبلور حق ميدانند، يا دين نميشناسند يا به نقل از علي دين را وارونه پوشيدهاند
06/05/1390 نهضت آزادی ملی